10 مقصد پر بازدید گردشگری سیاه: پمپئی، شهری خفته در دل خاکسترهای آتشفشانی
به گزارش استدیو مرینا، شهر پمپئی ()، یکی از شهرهای امپراتوری روم باستان بود که در نزدیکی شهر ناپل در ناحیه کامپانیا () واقع شده بود. پمپئی و دیگر شهر این ناحیه در آن دوران یعنی هراکولانیوم () و بسیاری دیگر از ویلاها و ساختمان های اطراف شهر، با فوران قلّه خشمگین وزو (Vesuvius) زیر 4 تا 6 متر خاکستر آتشفشانی مدفون شدند. اما دست کم برای 250 سال است که بقایای این شهرها از جمله جاذبه های محبوب گردشگری دنیا و به ویژه گردشگری سیاه است. به همین خاطر و در ادامه سفر خود، به سراغ این شهر خفته در دل خاکسترهای آتشفشانی رفته ایم.
اگر علاقمند به سفر با بهترین تور لوکس کانادا هستید با ما همراه شوید
خبرنگاراندر قالب مجموعه مطالب جدید گردشگری سیاه، شما را به بازدیدی متفاوت دعوت می نماید؛ بازدید از دنیایی تیره و تار و آمیخته با بوی مرگ و میر. در این گشت و گذار، هدف آن است که با بزرگنمایی فصول سیاه تاریخ بشر و نمایش تلخ درد و رنج همنوع، به انسان گوشزد شود که می بایست به هر شکل ممکن از تکرار حوادثی از این دست جلوگیری کند.
تا اینجای مسافرت طولانی خود، سری به شماری از مقاصد گردشگری معروف دنیا زدیم که تاریخچه شان با نام مرگ و نابودی انسان و انسانیت گره خورده است. اما مقصد گردشگری امروز ما داستانی کاملا متفاوت دارد، هر چند هنوز هم واژه مرگ بر آن سایه انداخته است. این بار اما نه همنوعانش، که خشم طبیعت بلای جان انسان شده و عرصه زندگی را بر او تنگ نموده است. این بار قاتل جان انسان ها، قلّه خشمگینی بود که با فورانی از دود و خاکسترهای آتشفشانی، بشر را به سختی تنبیه نموده و به شکلی دردناک قدرت خود را به این موجود ناتوان نشان داد.
این فوران شدید، باعث کشته شدن ساکنان شهرهای اطراف شده و آنها را برای همواره زیر چندین تن خاکستر آتشفشانی مدفون کرد. البته خوشبختانه این شهر بازمانده ای هم داشت که مشاهدات خود را از آن چه آن موقع شاهدش بود، در قالب نامه ای تاریخی جاودانه کرد. او در این نامه از مرگ عمویش می گوید و از رشادت دریاسالار رومی که ناامیدانه سعی در نجات جان شهروندان داشت.
از آن موقع شهر پمپئی دست کم برای 1.500 سال در غبار گذر زمان به فراموشی سپرده شده بود تا زمانی که نخستین بار در سال 1599 نشانه های از آن پیدا شد، هر چند هنوز زمان آشکار شدن نهایی آن فرا نرسیده بود. خاتمه در سال 1748 و تقریبا 150 سال بعد، مهندسی اسپانیایی به نام روکو یواخین د آلکوبیر () پیروز به کشف این شگفتی تاریخی شد. اما چرا کشف این شهر شگفتی ساز شد؟
به دلیل شرایط خاصی که این شهر و ساکنانش ناگزیر از تحمل آن بودند، شرایط ایده آلی فراهم شده بود تا همه آن چه که زیر چندین لایه خاکستر مدفون شده بود، سالم و دست نخورده باقی بماند. نبود هوا و رطوبت فاکتورهای مهمی بودند که به حفظ این شهر در طول قرون متوالی یاری نموده و آن را به بهترین شکل ممکن از گزند گذر زمان و فساد و پوسیدگی حفظ و نگهداری نموده بودند.
از سوی دیگر شرایط این شهر، به باستان شناسان یاری کرد تا بهتر با اوضاع شهرهای آن دوران و کلا قلمروی امپراتوری روم باستان آشنا شوند. طی حفاری های اجرا شده، سعی حفاران بر آن بود که با کم ترین دخل و تصرفی به لایه های زیرین خاکستر نفوذ نموده و در نهایت به بازدید نمایندگان فرصت دهند تا بقایای ساکنان شهر را دقیقا همان طوری مشاهده نمایند که پیدا شده بودند. این شهر و شهر هرکولانیوم اکنون بخشی از فهرست میراث دنیای یونسکو و یکی از پر بازدیدترین مقاصد گردشگری کشور ایتالیا است که دست کم هر ساله پذیرای 2.5 میلیون گردشگر از اقص نقاط دنیا است.
اما اگر بخواهیم کمی بیشتر با تارخی شهر پمپئی آشنا شویم باید بگوییم که محققان معتقدند این شهر در قرن ششم یا هفتم پیش از میلاد، توسط اوسکان ها () بنیان گذارده شده است. در قرن چهارم پیش از میلاد این شهر خاتمه به دست رومیان فتح شده و به صورت یک کلنی رومی در سال 80 پیش از میلاد به امپراتوری روم باستان الحاق شده و از آن به بعد تحت حاکمیت رومی ها اداره می شده است. 160 سال بعد و در زمان مصیبت بزرگی که بر این شهر نازل شد، جمعیت آن به یازده هزار نفر رسیده بود. اکنون شهر اوضاع مناسبی داشته و علاوه بر سیستم آبرسانی مجهز، دارای یک آمفی تئاتر و یک بندر نیز بود. پمپئی اکنون جهت رشد و پیشرفت را به سرعت طی نموده و به عنوان مقصد محبوب مسافرتی ثروتمندان و اشخاص با نفوذ رومی شناخته می شد. به طوری که حتی گفته می شود همسر دوم نرون () امپراتور معروف روم باستان از اهالی این شهر بوده و حتی شخص امپراتور هم خود در این ناحیه اقامتگاهی تفریحی داشته است.
اما در آن موقع مردم نمی دانستند که قلّه ای که درست در نزدیکی شان واقع شده، تا چه حد خطرناک و مرگ آفرین است. چرا که آخرین فوران مهم این قله متعلق به مدت ها قبل بود، زمانی آن قدر دور که کسی اصلا چیزی در خصوص آن نمی دانست. در واقع قله وزو آخرین بار 1800 سال قبل از میلاد مسیح فوران بزرگ دیگری را تجربه نموده و در آن موقع هم خسارات سنگینی به داشته های عصر برنز وارد آورده بود. به همین دلیل این مردم از خطری که تهدیدشان می کرد، کوچک ترین اطلاعی نداشتند. اما قبل از آنالیز این فاجعه، بد نیست کمی هم با این آتشفشان خطرناک آشنا شویم.
قله وزو () در سواحل غربی کشور ایتالیا واقع شده است، این تنها آتشفشان فعال در قاره اروپا است. اما این آتشفشان بیش از هر چیزی دیگری به واسطه فوران خود در سال 79 پس از میلاد شناخته شده است که شهرهایی همچون پمپئی و هرکولانیوم را به طور کامل نابود کرد. قله وزو به عنوان یکی از خطرناک ترین آتشفشان های دنیا شناخته می شود، به ویژه از آن رو که اکنون شهری پرجمعیتی همچون ناپل () و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ دیگر درست در زمین های سراشیب در همان نزدیکی واقع شده اند و تکرار حادثه تلخ آن موقع، اکنون قربانیان به مراتب بیشتری بر جای خواهد گذاشت.
از منظر زمین شناختی، این آتشفشان به عنوان یک آتشفشان چینه ای مرکب (آتشفشانی با دامنه های شیب دار که از جریان های گدازه سرد شده با لایه هایی از مواد پیروکلاستیک تشکیل شده است. همچنین این نوع به نام آتشفشان ترکیبی نیز شناخته می شود. کوه فوجی در کشور ژاپن نیز یک آتشفشان چینه ای است) طبقه بندی می شود. اما دلیل این طبقه بندی به شیب زیاد آن و همچنین شرایط فوران این آتشفشان بازمی شود که به صورت معمول شامل فوران های انفجاری است. وزو و دیگر قلل آتشفشانی واقع در ایتالیا همچون استرومبولی و کامپی فلگری ( ) همگی بخشی از قوسی یا کمان آتشفشانی کامپانیان هستند. قوس کامپاینان روی یک گستره زمین ساخت یا تکتونیک واقع شده است، جایی که صفحهی آفریقا در حال فرورانش به زیر صفحهی اوراسیا است.
نمای یک آتشفشان چینه ای
دانشمندان طی تحقیقات خود متوجه شدند که درست زیر قله وزو، یک گسست در صفحه آفریقا وجود دارد. این گسست که از آن با نام پنجره باریک یاد می شود، به گرمای حاصل از گوشته زمین فرصت می دهد تا صفحه آفریقا را رفته رفته ذوب کند و فشار حاصل از این مسئله، باعث فوران انفجاری آتشفشان می شود. در گذشته، آتشفشان وزو چرخه ای 20 ساله داشت، یعنی هر 20 سال یک بار فورانی را تجربه می کرد. اما اکنون از آخرین فوران جدی این آتشفشان که در سال 1944 رخ داد، نزدیک به 72 سال می گذرد.
اما البته این شهر از این دست مصائب زیاد به خود دیده بود. در واقع پمپئی در آن موقع به آرامی در حال بهبود و بازسازی از یک حادثه تلخ دیگر بود. چرا که وقوع یک زمین لرزه مهیب در سال 62 پس از میلاد، به این شهر آسیب های شدیدی وارد نموده بود. لرزش های کم عمق در لایه های زیرین آتشفشان وزو، به چشمه های آب گرم لطمه زده و سیستم لوله کشی تأمین نماینده آب شهر نیز از این آسیب ها در امان نمانده بود. با این حال در آن موقع نوسازی شهر در چندین معبد و ساختمان عمومی دیگر در حال اجرا بود. سنکا () مورخ نامی آن دوران می گوید که آخرین لرزش ها برای چندین روز متوالی به طول انجامیده و خسارات سنگینی به شهر هراکولانیوم وارد نموده و حتی شهر ناپل نیز قبل از فرونشست، خساراتی جزئی دیده بود. این زمین لرزه مهیب و ویرانگر در سال های بعد با مجموعه لرزش های خفیف تری دنبال شد.
به همین خاطر در آن موقع این گونه لرزش ها و فعالیت های خفیف در آن منطقه امری عادی و پذیرفته شده بود. به همین خاطر وقتی در اوایل ماه آگوست سال 79 دوباره زمین لرزه های کوچکی اتفاق افتاده و شهرهای هراکولانیوم و پمپئی اندکی لرزیدند کسی توجه چندانی نکرد به ویژه آنکه تنها یک روز از فستیوال گذشته بود، جشنی که به مناسبت ستایش خدای جنگ رومی برگزار می شد. در نتیجه همه عوامل دست به دست هم داده بودند تا به مردم به هیچ روی برای فاجعه ای که در انتظارشان بود، آماده نباشند. برای درک بیشتر حادثه حتی می توان نگاهی به گزارشات ثبت شده توسط پلینی جوان () داشت، او که خود از این سانحه جان سالم به در برده بود، با دیگر بازمانده های این حادثه تلخ صحبت نموده و جزئیات ماوقع را به دقت ثبت و ضبط کرد، آن هم در قالب یک نامه به دوست خود تاکتیوس (). پلینی که در آن موقع در شهر میسنوم () حضور داشت که تقریبا در 21 کیلومتری (13 مایلی) پمپئی واقع شده بود، از دور شاهد ماجرا بود. او از ابر قطوری صحبت می نماید که ناگهان بر سر شهر و ساکنانش آوار شد. او در توضیح توصیفات خود آن ابر را به درخت کاج مدیترانه ای تشبیه می نماید که از هر درختی دیگر بزرگ تر و بلندتر بوده و دارای شاخه های متعددی بود. این ابر درخت گون گاهی سفید بود و گاهی سیاه و گهگاه با خاکستر و ذرات آتشفشانی رنگ به رنگ می شد.
در شهر پمپئی و در ساعت یک بعداز ظهر، این توده ابر سیاه خورشید را پوشاند.در آن هنگامه ترس و وحشت، مردم این شهر در کوشش بودند تا به سرعت خاکسترها را از بام منازل خود پایین بریزند. خاکستری که با سرعت 15 سانتیمتر در ساعت به ارتفاعش افزوده می شد. اندکی بعد از نیمه شب، دیواری از گل و لای آتشفشانی به سمت شهر هراکولانیوم روان شده و آن را در بر گرفت. مردم وحشت زده که شاهد نابودی تدریجی شهر بودند به سرعت به سمت شهر پمپئی روان شدند. حدود ساعت 6:30 بامداد، ابر در حال گسترشی از گازها و مواد آتشفانی از دهانه وزو خارج شده و شهر پمپئی را در میان خود گرفت. در واقع به نظر می رسد همین جریان داغ باعث مرگ اکثر ساکنان این شهر شده است.
اکثر قربانیان این شهر به واسطه تنفس هوای بسیار داغی سوختند که ریه هایشان را سوزانده و باعث انقباض شدید عضلات بدن شان شده بود. از طرف دیگر اجساد نیمه جمع شده آنها به سرعت با خاکسترهای آتشفشانی پوشانده شده و در میان آن دفن شده و در نتیجه همچون یک مومیایی کامل و علی رغم گذشت هزاران سال، تا به امروز سالم و دست نخورده باقی مانده است.
دورتر و در شهر میسنوم، پلینی جوان و مادرش به دیگر پناهندگانی پیوستند که از ترس زلزله در حال ترک شهر بودند. او می گوید که در آن موقع به دریا نگریسته و دیده که پهنه آن به واسطه قدرت آتشفشان به عقب رانده می شده است. او در ادامه می نویسد که به نظرش زمانی به او بخشیده شده تا شاهدی زنده بر این حادثه تاریخی باشد و آن را برای دیگران نیز توصیف کند. پلینی در خاطرات خود می گوید که آن ابر سیاه و ترسناک بوسیله اشکال مارپیچی از بادهای سوزان گاه پاره پاره می شد. او مردمی را توصیف می نماید که به خاطر وزش آن بادها، خس خس نموده و بریده بریده نفس می کشیدند. درست شبیه به همان جریان هوایی که بر سر مردم شهر پمپئی آوار شده بود.
فورانی دیگر در جنگ دنیای دوم
در 18 ماه مارس سال 1944، فوران دو هفته ای وزو این بار با خروج گدازه های آتشفشانی از دهانه قله آغاز شد. سربازان و هوانوردان گروه بمب افکن در پایگاه هوایی پمپئی حضور داشتد که تنها چند مایل دورتر از آتشفشان واقع شده بود. آنها در خاطرات خود از نشانهها و صداهای عجیب و ترسناکی صحبت می نمایند که هنگام آخرین فوران اصلی شنیده و به چشم خود دیده بودند. نگهبانان لباس های چرمی پوشیده و سر خود را با کلاه خودهای فولادی پوشاندند، چرا که می خواستند تا حد ممکن خود را از خاکسترهای داغ و تکه سنگ های پرتاب شده سالم حفظ نمایند. چادرها یکی پس از دیگری فرو افتاده و یا به خاطر خاکستر و تکه های مواد داغی و مذابی که روی آنها می افتاد، در آتش می سوخت.
در 22 ماه مارس، آنها ناگزیر از ترک محل بودند، در حالی که 88 هواپیمای خود را پشت سر جا نهاندند. آنها بعد از انتها فوران به محل بازگشتند بلکه بتوانند هواپیماهای خود را پیدا نمایند، اما متأسفانه همگی از بین رفته بودند. موتور آنها با خاکسترهای آتشفشانی پر شده بود و سیستم کنترل شان از بین رفته و بی استفاده شده و مدارهای الکتریکی آنها سوخته بود و خلاصه دیگر چیزی باقی نمانده بود که امید استفاده مجدد از آن را داشته باشند.
از سال 1944 صدها زمین لرزه کوچک در نواحی اطراف قله وزو اتفاق افتاده است. زمین لرزه بزرگی نیز در سال 1999 ناپل را لرزاند. و از آن موقع هنوز این قله آتش خشم سوزان خود را بر سر ساکنان مناطق اطرافش خالی ننموده است.
در سال 2016، حفاری های اجرا شده در حومه شهر پمپئی، دیگر قربانیان فوران آتشفشان را هویدا کرد. باستان شناسان بقایای چهار انسال از جمله یک دختر نوجوان را در خرابه های یک فروشگاه کشف کردند. ظاهرا آنها برای فرار از فوران آتشفشان به قسمت پشتی مغازه پناه برده بودند که در نهایت همانجا نیز جان باخته بودند. از سوی دیگر تعدادی استخوان در هم ریخته نیز در این مکان یافت شده که به نظر می رسد در نتیجه فعالیت های غیر قانوی غارتگران به این حال و روز درآمده اند. غارتگرانی که مدت ها پس از فوران آتشفشان برای پیدا کردن اشیای با ارزش به این مکان آمده و همه جا را زیر و رو نموده اند.
البته آنها ظاهرا پیروز نشدند همه چیز را به سرقت ببرند، چرا که باستان شناسان پیروز به کشف 4 سکه طلا شدند که تاریخشان به سالهای 74 تا 78 پس از میلاد مسیح باز می شود. همچنین یک برگ ساخته شده از طلا نیز که ظاهرا متعلق به گردنبدی بوده، در این اکتشاف به دست آمد.
یک تیم متشکل از باستان شناسان فرانسوی و ایتالیایی نیز مدتی است در این شهر مشغول به کار بوده و در کوششند تا دایره معلومات ما را پیرامون این شهر و ساکنانش گسترده تر نمایند آنها به ویژه علاقمندند اندکی بیشتر با بخش تجاری فعال در بیرون دیوارهای پمپئی آشنا شوند. و به همین منظور تمرکز خود را بیشتر معطوف حفاری در حومه شهر کردند. در نهایت آنها پیروز به کشف مغازه ای دیگر شدند که البته هنوز اطلاعات چندانی در خصوص نوع فعالیت آن ندارند. همچنین آنها پیروز به پیدا کردن یک گور متعلق به دوران روم باستان نیز شدند که قدمت آن به قرن چهارم پیش از میلاد بازمی شود. در این گور 6 کوزه سیاه رنگ یافت شد که اطراف یک اسکلت قرار داده شده بودند.
از سوی دیگر وزارت فرهنگ یونان اعلام نمود بقایای یک خانه به همراه خرابه های یک مغازه کوزه گری نیز در اعماق دریای اژه و در نزدیکی جزیره کوچک دلوس () کشف شده است که به نظر می رسد بخشی کوچک از شهر پمئی باشد که در عمق 6 پایی شمال شرقی سواحل این جزیره مدفون شده بود. باستان شناسان همچنین پیروز به پیدا کردن چندین کوزه سفالی و بقایای تعدادی کوره پخت سفال نیز شدند که در عمق دریا مخفی شده بودند. از نظر آنها این بقایا با آن چه در شهرهای پمپئی و هراکولانیوم مشاهده شده است، مطابقت و نزدیکی دارد.
در مجموع به نظر می رسد پمپئی شهری است که در زمان یخ بسته است و همان گونه که زمانی زنده و سرشار از عطر و طعم زندگی بود، به دوران ما منتقل شده است. ولی اگر چه این را باید خوش شانسی دانست که نصیب ما شده است، اما در نهایت نتیجه درد و رنجی است که روزگاری دور، ساکنان یک شهر را درگیر خود نموده بود. این شهر همچون تصویری است که ناگهان در زمان متوقف شده است، تصویری با تمام جزئیات و ریزه کاری ها. نقاشی های دیواری، کوزه های سفالی، جایگاه، سگ و گربه های خانگی و البته ساکنانی که ناگهان بدون هیچ گونه آمادگی طعم تلخ مرگ را چشیده و در همان حالت باقی ماندند تا امروز در مقابل دید مردم دنیا به نمایش درآیند. جاذبه ای دیگر از دنیای مرگ و نیستی که علی رغم تلخی داستانش، مورد توجه و استقبال گردشگران قرار گرفته است.
در اینجا به انتها بخشی دیگر از مجموعه مطالب گردشگری سیاه می رسیم. امیدوارم از مطالعه این مطلب و همراهی با ما لذت برده باشید. نباید فراموش کنید نظرات، پیشنهادات و نقدها خود را با ما نیز در میان بگذارید.
منبع: کجارو / livescience.com / dark-tourism.com